مهسا متوجه شده بود که زهره به عادت خودارضایی گرفتار شده . زهره رو خیلی دوست داشت . و دقیقاً به خاطر همین مهر و محبت زیادی که بینشون بود نمیخواست به صورت مستقیم توی این موضوع دخالت کنه و از طرفی هم دوست داشت بهش کمک کنه که این عادت رو ترک کنه.
نمیدانست دقیقا از طریق مسائل فرهنگی یا از طریق مسائل بهداشتی یا از کانال موضوعات مذهبی وارد بشه ! به خاطر همین با تیم ما ارتباط برقرار کرد و پس از بیان جزئیات ، تیم ما برای پیدا کردن بهترین روش و موثرترین راهکار برای رفع این مسئله جلسه گذاشتند . پس از پیدا کردن بهترین راه حل در فاز عملیاتی چند پیام را آخر هفتههای چند هفته برای زهره و بدون اسم بردن از مهسا ارسال کردند.
مهسا پس از حدود دو ماه به ما خبر داد که مقدار زیادی از این مشکل به واسطه دلداری ها و آگاهی بخشیهای تیم ما به زهره ، مرتفع شده است که این خبر مسرت بخش برای تیم ما بسیار خوشحال کننده بود و البته ما میدانیم که باعث برکت کار ما نیز خواهد شد
یکی از اون پیام ها متن زیر است :
گفتم ببین! هرچیز که باید، اتفاق میافتد و هر چیز که نباید، نمیافتد، تو آرام باش و به افتادهها و نیفتادهها فکر نکن. گفت: خب من هم به قدر توانم دست و پایی بزنم. گفتم ببین! گاهی دست و پا زدن، بیشتر از ثابت ماندن، غرقت میکند. گفت: خب بدون واکنش بمانم، مردم هرچه دلشان خواست میگویند و هرجور دلشان خواست میبرند و هرجور دلشان خواست میدوزند. گفتم ببین! مردم اول و آخر، حرفشان را میزنند، قبایشان را میبرند و طبق میلشان میدوزند و آخر کار، این قبا به پیکر خودشان است که زار میزند، تو را چه باک؟ زندگیات را بکن و کاری به کار حرفهایشان نداشته باش. گفت: خب، حرفهایشان آزارم میدهد. گفتم ببین! اگر تو هم بخواهی دنبال این بحثهای بیاساس را بگیری، شبیه همین مردم میشوی عزیز، اگر تو هم به مسائل بیهدف اهمیت بدهی، میشوی یکی از همانهایی که قبا به دست گرفته و به میل خودش بریده و دوخته و آخر کار، بلاتکلیف مانده...
با آرامشی نداشته، عمری به باد رفته و ذهنی بههم ریخته!
آرام باش و زندگیات را بکن و کاری به کار دست به قباها نداشته باش،
آنها از یک جایی به بعد عادت کردند، تو عادت نکن...
تیم ما برای بهبود مسائل شما در خدمت شماست .
اگر موضوع جدیدی به ذهن شما رسید برای ما کامنت کنید .
اگر مشکل خصوصی دارید از طریق ارتباط با ما اقدام کنید و پیگیر باشید .